نوشته شده توسط : هادی

 
سيره عملى و اخلاقى امام هشتم عليه السّلام
بى گمان ديده گشودن بر آفتاب كارى ناشدنى است، چونان كه پريدن درآسمان بلند
شناخت خدايى مردان برخاسته از بوستان عترت، نه براى هر بال بشكسته اىشدنى ؛ چه آنان كه بر آفتاب ديده گشوده اند جز سايه مژگان خويش نديده و آنها كه درآن آسمان پريده اند جز شكسته بالى خويش را نيافته اند.
با اين همه شايد بتوانديده بر پرتويى از آفتاب كه بر زاويه اى تابيده است دوخت و در آن نشانها از حقيقتنور يافت كه نور، همه يك گوهر است.
با چنين اعترافى به يكى از جنبه هاى پندآكنده حيات امام روى مى كنيم و دست كوتاه خويش را به درياى ناشناخته كرانه «خوىستوده امام» فرو مى بريم تا مرواريدى چند برگيريم و فراروى گذاريم:
 
عبادت امام
براى آنان كهبودن را مفهومى جز بنده بودن ندانند، پرستش نه يك «تكليف»، بلكه معناى زندگى و رازجاودانگى است. در نگاه آنان خدا پرستيدن نه يك واجب است كه بايد از سر گذراند وبرائت ذمّه حاصل كرد، بلكه شهد شيرينى است كه بايد چشيد و در آن روح بودن و ماندنرا يافت.
از اين روى ، اگر درباره خداپرستى اين گونه كسان كه امام پيشاپيش همهآنان است سخنى گفته شود سخن از «اندازه عبادت» نيست، بلكه سخن از «چگونگى » است. آنان بنده بودن را مايه افتخار، بندگى كردن را مايه سربلندى ، و سر فرود آوردن دربرابر خواست آشكار و پنهان خداوند را اساس سرافرازى شمرند.
اين معناى سخن هشتمينامام است كه گويد: «به بندگى خدا افتخار مى كنم».(1)
همينحقيقت است كه بدخواهان او را ناخواسته بر آن مى دارد كه اعتراف كنند او پرستشگرترينهمه زمينيان است(2)
و در ميان همه فرزندان عبّاس وعلى عليه السّلام بافضيلت تر، پرهيزگارتر، ديندارتر و شايسته تر از او نديدهاند.(3)
در پرتو توجّه به چنين برداشتىاز مفهوم عبادت در نظر امام است كه مى توان براى خواندن هزار ركعت نماز در شبانهروز، سجده هاى طولانى پس از نماز صبح، روزه هاى مكرّر، شب زنده داريهاى پر رمز وراز و همدمى هميشگى با قرآن تفسيرى شايسته يافت،
يا به درك حقيقت اين سخن نايلآمد كه كسى درباره آن حضرت مى گويد: «به خداوند سوگند مردى نديدم كه بيش از او ازخدا پروا كند، بيش از او در همه اوقات به ياد خدا باشد، و بيش از او از خدابترسد».(4)
گوينده اين سخن نه كسى ازشاگردان او، بلكه فرستاده دستگاه خلافت؛ رجاء بن ابى ضحّاك است كه به عنوان گماشتهمأمون به مدينه رفته است تا امام را زيرنظر گيرد و با خود به مرو برد. او در ادامهسخن خود مى گويد: «شب هنگام كه به بستر مى رفت بسيار قرآن تلاوت مى كرد، و چون برآيه اى كه در آن يادى از بهشت يا دوزخ بود مى گذشت مى گريست و از خداوند بهشت مىخواست و از آتش به او پناه مى جست... چون ثلث آخر شب فرامى رسيد از بستر برمى خاستو به تسبيح و تحميد و تهليل و استغفار مى پرداخت. پس از آن مسواك مى كرد و سپس بهنماز شب مى ايستاد. او نماز جعفر طيّار را چهار ركعت به جاى مى آورد و اين ركعتهارا در شمار ركعتهاى نماز شب مى آورد». (5)
امام براساس همين برداشت همارهبا قرآن همدم بود و به گفته ابراهيم بن عباس حتى سخن او، پاسخهايى كه مى داد ومثلهايى كه مى آورد همه برگرفته از قرآن بود و كتاب الهى را هر سه روز يك بار ختممى كرد.(6)
او خود در اين باره فرمود: «اگر مى خواستم قرآن را در كمتر از سه روز ختم مى كردم. امّا من به هر آيه اى كه مىرسم در آن مى انديشم و در اين امر درنگ مى نمايم كه درباره چه و به چه هنگام نازلشده و بدين سبب است كه آن را در سه روز ختم مى كنم(7)
همبر اين اساس است كه امام هر برتريى را به تقوا مى داند و حتى به ديگران نيز حق مىدهد كه اگر بتوانند بيش از او از تقوا بهره مند شوند از او برتر باشند، چونان كه درپاسخ مردى كه سوگند ياد كرد او بهترين مردم است، فرمود: «اى مرد! سوگند مخور، برتراز من كسى است كه بيشتر تقواى خدا داشته و در برابر او فرمانبردارتر باشد. به خداسوگند هنوز اين آيه نسخ نشده است كه برترين شما پرهيزگارترين شماست(8)
همو در جايى ديگر نيز فرمود: «اى زيد، از خدا بترس كه آنچه بدان رسيده ايم تنها به كمك تقوا ميسّر شدهاست(9)
او همين تقوا، خداترسى وفرمانبرى را معيار و نشان شيعه بودن نيز مى خواند و به يكى مى گويد: «هر كدام ازپيروان ما كه خدا را فرمان نبرد از ما نيست، و تو اگر از خدا فرمانبرى از ما خاندانهستى ».(10)
 
زهد و ساده زيستن
روشناست آن كه با خدا چنين پيوندى جانمايه دارد ديگر دل در پى جز او نمى گذارد و جزاويى به ديده وى نيايد تا دلش از آن ياد كند. آن كه خدا را يافته و سراى لقاى او رامى شناسد سراى ناپايدار كنونى را جز باتلاقى نمى داند كه هر چه به درونش نزديكترشوى رهايى از آن دشوارتر و مرگ و نيستى حتمى تر شود.
چنين است كه امام دنيا راسرايى آكنده از شرّ و بدى مى شمرد و از شرّ آن به خداوند پناه مى برد و راه رهايىرا «زهد و پارسايى » مى بيند و مى فرمايد: «به وسيله زهد و بى رغبتى به دنيا نجاتاز شرّ دنيا را مى جوييم».(11)
محمّد بن عباد مى گويد: «رضاعليه السّلام در تابستان بر حصير و در زمستان بر پلاس مى نشست و جامه هاى خشن بر تنمى كرد و تنها هنگامى كه در جمع مردمان حضور مى يافت جامه رسمى مردمان مىپوشيد
يك بار سفيان ثورى او را ديد كه جامه اى از خز بر تن كرده است. او راگفت: «اى پسر پيغمبر! چه خوب بود لباس پايينتر از اين مى پوشيدى !» فرمود: «دستت راپيش آر». پس دست او را به گريبان خود برد و او ديد كه در زير جامه بوريايى بيشنيست. آنگاه فرمود: «اى سفيان، آن جامه خز براى خلق و اين لباس ژنده براى حضرت حقاست».(12)
اباصلت هروى نيز درباره آنحضرت گويد: «او غذايى ساده و خوراكى اندك داشت».(13) امامحتى زمانى كه رسماً وليعهد خلافت بود از همان زهد و پارسايى و ساده زيستى جدايىنداشت.
شكايتى كه يكى از كنيزان خانه از وضع رفاهى و معيشتى دارد گواه اين حقيقتاست. آن كنيز كه زمانى در خانه مأمون، اندكى در خانه امام رضا عليه السّلام و پس ازآن در خانه عبدالله بن عبّاس بوده است اين سه دوره را چنين ترسيم مى كند:
«
ما درسراى او (مأمون) در بهشتى از خوردنى و آشاميدنى و عطر و دينار بسيار بوديم پس ازچندى مأمون مرا به رضا عليه السّلام بخشيد و چون به خانه او رفتم همه آن رفاه وخوشى را كه داشتم از دست دادم. در آن جا سرپرستى بر ما نظارت داشت كه ما را شببيدار مى كرد و به نماز وامى داشت و اين از هر چيز براى ما سخت تر بود و من آرزو مىكردم از خانه او به جايى ديگر روم، تا آن كه مرا به عبدالله بن عبّاس بخشيد و چونبه سراى او رفتم چنان بود كه گويا به بهشت درآمده ام».(14)
 
برخورد با مردم
امام عليهالسّلام در برخورد با مردمان چهره راستين اسلام را ترسيم مى كرد، آن هم در عصرى كهجلال و شكوه پوشالين دستگاه خلافت از اين آيين، سيمايى ديگر ارائه مىداشت.
نخستين نكته اين كه او ديگران را هم داراى ارزش انسانى مى دانست و از اينديدگاه با آنان برخورد مى كرد. ابراهيم بن عبّاس مى گويد: «هيچ نشنيدم و نديدم كسىبرتر از ابوالحسن رضا عليه السّلام باشد. بر هيچ كس به سخن خويش بى مهرى و ستمروانداشت، سخن هيچ كس را نبريد، هيچ نيازمندى را بى پاسخ نگذاشت، پاى خود در حضورهيچ كس دراز نكرد، در پيش هيچ كس لم نداد، هرگز غلامان و وابستگان خويش را ناسزانگفت، به گاه خنده قهقهه نزد، بر سفره غلامان و وابستگان خود مى نشست، بسيار درپنهان صدقه مى داد و به ديگران كمك مى كرد(15)
او حتى در برخورد با غلامانو خادمان هرگز حاضر نبود كرامت انسانى آنان را ناديده بگيرد و چيزى از حقوق آنانفرو گذارد. او حتّى در ريزترين نكته ها اين كرامت را پاس مى داشت.
ياسر خادم آنحضرت مى گويد: امام رضا عليه السّلام به ما فرمود: «اگر بر بالاى سر شما ايستادم ودر حال غذا خوردن بوديد بلند نشويد تا غذا خوردن را به پايان بريد». گاه يكى از مارا مى خواست و چون به او مى گفتند در حال غذا خوردن است مى فرمود: «بگذاريد تاغذايش را بخورد(16)
او هيچ اندرز گونه اى را كهبا اصل كرامت انسان ناسازگار باشد نمى پذيرفت و همچنان بسادگى و دورى از تكلّف دربرخورد با ديگران ادامه مى داد.
يكى از مردمان بلخ مى گويد: «در سفر امام بهخراسان همراه او بودم. روزى سفره غذايى طلبيد و همه خدمتكاران و غلامان را بر سر آنسفره گرد آورد. گفتم: جانم به فدايت، خوب بود براى اينها سفره اى جداگانه مى گستردى ! امام فرمود: «خاموش! كه خدا يكى است، پدر و مادر در همه ما يكى است و پاداش هر كسنيز به كردارهاى اوست(17)
او هرگز از برآوردن نيازديگران روى برنتافت و چونان كه شيوه اين خاندان و سرشت امامان است گشاده دستى وبزرگوارى را به غايت مى رساند، و البته از آن پرهيز داشت كه در برابر دادن چيزى بهديگران و برآوردن كارى براى آنان كرامت انسانى را از ايشان بستاند.
داستان آنمرد خراسانى مشهور است كه چون از در راه ماندگى خود سخن به ميان آورد و از امامكمكى خواست تا پس از رسيدن به شهر خود آن را از جانب ايشان صدقه دهد، به او فرمودتا بنشيند، و پس از آن كه اطرافيان رفتند به اندرون رفت و بى آن كه به آن خانهبازگردد دست از فراز در درآورد و مرد خراسانى را خواست و دويست دينار به او داد وفرمود: «اين دويست دينار را بگير و خرج راه كن و عوض آن از طرف من صدقه هم نده. بيرون برو كه نه من تو را ببينم و نه تو مرا». چون بيرون رفت يكى پرسيد: فدايت شوم،كرم و گشاده دستى شما بسيار است، اما چرا از آن مرد روى پوشانديد؟ فرمود: «از بيمآن كه مبادا خوارى حاجت خواستن را بدان سبب كه حاجت او برآورده ام در چهره اشببينم. آيا نشنيدى سخن رسول خدا صلّى الله عليه و آله را كه فرمود: آن كه نيكى خودبه مردم را بپوشاند كارش برابر هفتاد حج است(18)
مردى چنين گشاده دست است كهچون يكى به او مى گويد: مرا به اندازه مردانگى خويش عطا ده، در پاسخ مى فرمايد: «اين در توانم نيست»، و آن گاه كه او مى گويد: مرا به اندازه مردانگى خودم عطا دهمى فرمايد: «اين شدنى است».(19)
همين امام است كه چون تمامدارايى خود را در روز عرفه با تهيدستان قسمت مى كند و كسى مى گويد: چه زيان بزرگىكردى ! در پاسخ مى فرمايد: «اين زيان نيست، بلكه سود است. آنچه را به وسيله اشپاداش و بزرگوارى فراهم آورده اى زيان مدان».(20)
امام با آن همه گشاده دستىـكه به جاى خود رواستـهرگز اين صفت شايسته را برابرنهاده اسراف و تبذير و ريخت وپاش نمى داند و از كوچكترين كوتاهى در اين باره نمى گذرد، چونان كه به گفته خادم آنحضرت ياسر، روزى كه غلامان ميوه خورده و نيمخورده آنها را دور ريخته بودند برآشفتهبه آنان مى فرمايد: «سبحان الله! اگر از آن بى نيازيد كسانى هستند كه به آن نيازدارند؛ آن را به كسى بدهيد كه نيازمند است».(21)
اين شخصيت متعادل است كه ازسويى در برخورد با فروتران فروتنى مى كند و چون تنها مى شود فارغ از كارهاى رسمى ودولتى اطرافيان خود از كوچك و بزرگ را گرد مى آورد، با آنان سخن مى گويد، با آنانهمدم مى شود، و حشمت از خويش فرومى نهد تا با او همدم شوند؛ و از سويى در برابر آنكه خود را در ظاهر پرشكوه خلافت آراسته است سربلند و سرافراز مى ايستد و چون از اومى شنود كه دوست دارد جامه خلافت را بر تن او كند در پاسخ مى فرمايد: «اگر خلافت ازآن توست تو را حقّ آن نيست كه جامه اى را كه خدا بر تنت كرده است بر تن ديگران كنىو اگر خلافت از تو نيست روا نيست آنچه را از تو نباشد به من دهى ». امام در برابراو موضع خويش در برخورد با خويشتن و هم در برخورد با دنيا را چنين ترسيم مىكند:
«
به بندگى خدا افتخار مى كنم،
...
با بى رغبتى به دنيا، رهايى از شرّدنيا را مى جويم،
...
با دامن دركشيدن از حرامها نايل آمدن به سودهاى حقيقى رااميدوارم،
...
و با فروتنى در اين سراى ، بلندى نزد خداوند را خواهانم».(22)
 



:: بازدید از این مطلب : 509
|
امتیاز مطلب :
|
تعداد امتیازدهندگان :
|
مجموع امتیاز :
تاریخ انتشار : | نظرات ()